این مطلب برگرفته از سری کتابهای طنز در ادبیات ایران : کتاب" بمیر و بدم امثال و حکم دهخدا
گردآوری مجید شفیعی می باشد. این کتابها در کتابخانه موجود و آماده امانت می باشند.
جنگجویی را سرزنش می کردند که با سلاحی کامل، چگونه مغلوب دشمن شدی؟
گفت: یک دستم تفنگ، یک دستم شمشیر، پس با دندان هایم جنگ کنم؟
از کسی پرسیدند: سرکه هفت ساله داری کمی به ما بدهی؟
گفت: دارم و ندهم
پرسیدند: چرا؟
گفت: اگر به هر خواهنده می دادم، هفت ساله نمی شد!
گویند نصرالدین را ده خر بود روزی بر یکی از آنها سوار شد و خران خویش را شمردن گرفت.
چون مرکوب را به حساب نمی آورد شمار نه برآمد.
سپس پیاده شد شمار کرد. شمار درست و تمام بود.
چندین بار در سواری و پیادگی عمل تکرار یافت.
عاقبت پیاده شد و گفت: "سواری به گم شدن یک خر نیرزد!"
[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 1:40 عصر ] [ mohammad ghasem ]