سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کتابخانه دکتر امینی شهرضا

آنانی که جرات نمی کنند، کاری نیز نمی کنند.

حقیقت ساده ای است: در هر کاری خطری وجود دارد

  • در رانندگی، خطر تصادف هست.
  • در تقاضا برای شغل، خطر پذیرفته نشدن وجود دارد.
  • در سلام دادن، خطر بی جواب ماندن وجود دارد.
  • در عشق خطر رد شدن و آسیب دیدن وجود دارد.
  • در حرف زدن خطر بی توجهی هست.
  • در امیدواری خطر نومیدی هست.
  • در صعود خطر سقوط هست.

چیزی که در شخصیت همه آدم های موفق توجه مرا به خود جلب کرده است، جرات خطر کردن است. سعی کردن یعنی احتمال خطر را پذیرفتن.

وقتی هیچ کاری نمی کنید، مسلماً احتمال خطر هم از بین می رود، اما احتمال موفقیت هم از بین می رود هر کار مهمی در زندگی با احتمال خطر همراه است.   

زیگ زیگلار

این مطلب بر گرفته از کتاب:  "یک روز را 365 بار تکرار نکیم"از مسعود لعلی جلد 1 صفحه 142

 



[ چهارشنبه 91/10/6 ] [ 9:33 صبح ] [ mohammad ghasem ]

نظر

این متن قسمتی از کتاب زندگی چارلی چاپلین نوشته چارلز چاپلین است. (صفحات 323 تا 325)

ژرالدین دخترم

این جا شب است...یک شب نوئل...

من از تو بس دورم. خیلی دور...اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را از چشم خانه من دور کند. تصویر تو آنجا روی میز هم هست. تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست....

تو مرا نمی شناسی، ژرالدین در آن شب های دور، بس قصه ها به تو گفتم اما قصه خود را هر گز نگفتم. این هم داستانی است شنیدنی، داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد. این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام...به دنبال نام تو نام من است"چاپلین" با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خندانده ام و بیشتر از آن که آنان خندیدند خود گریستم.

ژرالدین در دنیایی که زندگی می کنی تنها رقص و موسیقی نیست. نیمه شب هنگامی که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن اما حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند بپرس... مزدم را نگاه کن. زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن و دست کم روزی یک بگو "من هم یکی از اینان هستم" تو یکی از اینان هستی دختر من نه بیشتر.

من زمانی در سیرک زیسته ام از روی ریسمانی بس یاریک راه می روند همیشه و هر لحظه بخاطر بند بازان نگران بوده ام اما حقیقتی را با تو بگویم دخترم"مردمان در روی زمین سقوط می کنند شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد: آن است که این الماس از ریسمان نا استوارتر خواهد بود و سقوط تو حتمی است..." دل یه زرو زیور مبند زیرا بزرگ ترین الماس این جهان آفتاب است که بر گردن همه می درخشد اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی دادی پاکدل باش. با او یکدل باش.... 

برهنگی بیماری عصر ماست و من پیرم و شاید حرف های خنده آور می زنم اما به گمان من تن عریان تو باید مال کسی باتشد که روح عریانش را دوست می داری بد نیست اگر اندبشه تو در این باره مال ده سال پیش مال دوران پوشیدگی است....

خون من در رگ های توست امیدوارم حتی آن زمان که خون در رگ های من می خشکد چارلی را - پدرت را فراموش نکنی.

من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم آدمی باشم. تو نیز تلاش کن.

 



[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 10:32 صبح ] [ mohammad ghasem ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه